تنبور مست

تنبور مست

تنبور مست وبلاگی است پیرامون موسیقی ملی و ساز باستانی تنبور
تنبور مست

تنبور مست

تنبور مست وبلاگی است پیرامون موسیقی ملی و ساز باستانی تنبور

یا ذات حسین با صدای روانشاد سید خلیل عالی نژاد

کنار غسلان که هستی نیازی به نوازنده و خواننده نیست . آب برایت کلام میخواند . مقام میزند . نه نیازی به چشم داری و نه گوش . دل بده . می شنوی ....

یا ذات حسین ساقی چلانه

جاگه التجای خویش و بیگانه

***

سومین هدیه تنبور مست تقدیم به شما .

خدای حقیقت با صدای روانشاد سید خلیل عالی نژاد

شناسایی هرچه بیشتر ساز باستانی تنبور جز با همت نوازندگان این ساز میسر نیست . در این میان اساتید گرامی این ساز نقش مهمی را ایفا می کنند . یکی از نوازندگان برجسته این ساز آیینی مرحوم سید خلیل عالی نژاد بودند که پیش تر به زندگی این هنرمند گرامی پرداخته شد . تنبور مست سعی دارد پاره ای از آثار درخشان این هنرمند گرامی  که شاید برای بسیاری از دوستان همراه ناشنیده باشند را طی چند هفته ارائه نماید . از آنجا که به احتمال قریب به یقین این آثار هرگز به صورت رسمی اجازه انتشار نخواهند یافت لذا تنبور مست با گرامی داشت یاد و خاطره خالق این آثار مرحوم سید خلیل عالی نژاد و با کسب اجازه از خانواده ی آن استاد گرامی  به انتشار این قطعات  می پردازد . تنبور مست  به عنوان دومین هدیه زخمه ی تنبور خلیل را به شما تقدیم میکند .

خدای حقیقت را در قسمت دانلود دریافت کنید .

تنزل سلیقه قهقرای هنر

با گذشت زمان  نیاز انسان به تغییر و نو آوری در تمام جنبه های زندگی احساس میشود .اما باید توجه داشت که هر تغییر و تحول به تکامل ختم نمی شود . در حوزه هنر نیز با گذشت زمان و تغییر در الگوی زندگی گرایش مردم به نوآوری بیشتر به چشم می خورد . موسیقی ملی ایران با پشتوانه هزاران ساله خود در طول تاریخ همواره همراه و هم گام با جامعه به تکامل و نو آوری ادامه داده است . موسیقی ایرانی در سال های اخیر روند رو به رشد خود را به دست فراموشی داده و جز چند اثر انگشت شمار کار به یادماندنی و خاطره سازی را به خود ندیده است . رخوت و تکرار را حتی در آثار بزرگان موسیقی ایرانی به وضوح مشاهده می کنیم . بزرگانی که زمانی با مردم و برای مردم بودند و هم زمان با تحولات جامعه و گام به گام با نیاز های مردم به خلق آثاری ماندگار می پرداختند .

موسیقی تلفیقی نمونه ی آشکاری از تغییر و تحول در هنر ایرانی به شمار می رود . اقبال عمومی از این نوع موسیقی  بیانگر نیاز جامعه به آن است . پس نباید برای محو و رد آن تلاش کنیم . گو اینکه قادر به چنین کاری نیز نیستیم . اما سوال اینجاست که همراهی چند سبک موسیقی به شکلی کودکانه و مضحک در یک زمان در خلق یک قطعه و یا استفاده از صدای حیوانات در آن نیاز امروز شنوندگان موسیقی است؟؟ آیا تمام ظرفیت های صدای انسان در آثار هنری به کار گرفته شده است که حال برای ازبین بردن کاستی ها به صدای سگ متوسل شویم ؟

افراط و تفریط هنرمندان و متولیان موسیقی و حتی مردم در برخورد با هنر سبب کاهش سطح سلیقه عمومی جامعه شده است . در این میان مخاطبان هنرمندان و متولیان فرهنگی به یک میزان مسئول این روند نگران کننده اند .همه ی ما در ظهور افرادی چون محسن نامجو مسئولیم. از مخاطبانش معلمانش و مشوقانش و حتی مخالفانش .به یاد داشته باشیم گاهی اوقات یک پدیده حتی ارزش مخالفت هم ندارد .همه و همه باید برای موسیقی ملی خود و چالش پیش رویش فکری کنیم . 

فیلم دلشدگان نسخه ۱۳۸۶

جمعه شب دیگر بار شاهد بی اعتنایی و بی هرمتی دیگری از سوی سیمای جمهوری اسلامی نسبت به هنر موسیقی کشورمان بودیم . این بار در کنار موسیقی هنر سینما هم از گزند تیغ برنده ی سانسور در امان نماند و دوستداران هنر موسیقی و سینما شاهد پخش شرحه شرحه فیلم سینمایی دلشدگان از شبکه سوم بودند. فیلمی که در آن سال ها پیش مرحوم علی حاتمی به بیان نحوه  تهیه نخستین قطعات ضبط شده موسیقی ایرانی پرداخت پس از ۱۶ سال با روایتی نو و داستانی تازه برای علاقه مندان پخش شد .

 میزان سانسور سکانس های فیلم به حدی جلب توجه می کرد که برای ابراز تاسف بیننده نیازی به دید حرفه ای نبود . براستی چه نیازی در تلویزیون برای پخش دلشدگان احساس شد که مسئولان حاضر شدند حساس ترین و زیباترین دقایق این فیلم را به دست تیغ بیرحم سانسور سپارند و نسخه ای نو و نا آشنا از آن را برای پخش تهیه کنند؟اگر پخش تصاویر ساز های ملی کشورمان همچنان از مصادیق ترویج لهو و لعب است و یا دیدن چهره لیلا حاتمی در دلشدگان برای مردم امکان پذیر نیست چه اجباری برای نمایش این فیلم در تلویزیون وجود دارد که اینچنین بی شرمانه به قطعه قطعه کردنش همت گماریم .

توهین به شعور و شخصیت بینندگان و کتمان واقعیات در برنامه های اخیر تلویزیون ایران روند پرشتابی را پیش گرفته است که سکوت محافل فرهنگی کشور در مقابل آن آثار جبران ناپذیری را به دنبال خواهد داشت .

سخنی با آقای مختاباد و پاسخ ایشان

آنچه می خوانید پاسخی است کوتاه به مقاله روزنه ای به اخلاق حرفه ای در وبلاگ نویسی که از طرف آقای سید ابوالحسن مختاباد در  نخستین نشست  پایگاه های مجازی موسیقی کلاسیک ایران ارائه شد .

***

با درود .

جناب مختاباد .

در حالی که من هم یکی از وبلاگ نویسان حاضر در نشست شیراز بودم ذکر نکاتی را لازم می دانم . شما با تجربه چندین ساله خود در روزنامه نگاری به نحوی به بیان نظرات خود پرداخته اید که شاید قرار گرفتن هر یک از صاحبان پایگاه های مجازی موسیقی در مقام پاسخگویی ناخودآگاه چنین برداشتی را به ذهن می رساند که شخص خود را در مقام مخاطب سخنان شما قرار داده است .

 به خوبی به یاد دارم که چندی پیش در مقاله ای به بررسی نقش وبلاگ ها در جهان و چالش های فرا روی رسانه های نوشتاری در عصر حاضر پرداخته شده بود . به نحوی که از زبان مدیران روزنامه های بزرگی چون نیویورک تایمز و ... به روند رو به رشد وبلاگ نویسی و تغییر الگوی ارسال اطلاعات در جهان اشاره شده بود که کاهش روزافزون تیراژ این روزنامه ها را به همراه داشته است . حال قرار گرفتن رسانه های نوشتاری چون روزنامه در بالادست وبسایت ها و وبلاگ ها در عصر انفجار اطلاعات اندکی دور از حقیقت به نظر می رسد .

آقای مختاباد .
گرچه متن ارسالی شما با توجه به نام و اعتبارتان در حوزه فرهنگ بدون مطالعه قبلی در مراسم قرائت شد اما ای کاش شما هم به جای استفاده ازعباراتی چون سیاهی لشگر از جملات مناسب تری برای خطاب قرار دادن وبلاگ نویسان استفاده می کردید .

بی شک پدیده ی نوظهور وبلاگ نویسی در کشور ما در حال تجربه اندوزی است .در این زمان که رسانه های رسمی به دلایل مختلف آزادی عمل کمتری برای پرداختن به مسائل موسیقی ایران دارند پایگاه های مجازی موسیقی نقش برجسته ای در انتقال اطلاعات و بیان مشکلات حوزه موسیقی کشورمان ایفا خواهند کرد .

***

آنچه در ادامه تقدیم می شود پاسخ آقای مختاباد به مطلب فوق است .

***

 اقای بیرانوند گرامی . اگر نوشته ام را دقیق خوانده باشید آورده ام که جز چند تن بقیه از چنین صفتی برخوردارند.من برای تمامی وبلاگ نویسان احترام قائلم و معتقدم همه سخنان محترم اند و باید پاسشان داشت اما این که این سخن چقدر اعتبار دارد باید تک به تک درباره آنها داوری کرد که قبول کنید کار دشواری است. اگر فرصتی کنم قطعا با همین معیارهایی که دربالا برشمرده ام ( دقت صحت و انصاف و بی طرفی )برخی ازاین وبلاگها را مورد بررسی قرار می دهم. لفظ سیاهی لشگر از باب توهین نیست بلکه صفتی است که با موصوف ماجرا همخوانی دارد و نشان می دهد که این دست از وبلاگها اطلاعاتی به خواننده اضافه نمی کنند . مثل همان سیاهی لشگر که جز چیزی کلی و مبهم از آن درنمی یابی . یعنی هویت فردی افراد در این دست از وبلاگ ها مشخص نیست. اگر مشخص باشد قطعا مخاطب خواهدداشت.و عرصه ای را برای تعامل خواهد گشود.

اقای نویدی گرامی . به سایت شما سر زدم که بیشتر از مخالفت شما آگاهی یابم . چیزی نوشته نبود جز لینک مطلب آقای بیرانوند. منتظرم که دلایل مخالفت را جزیی تر بیان کنید.

خرداد ۳, ۱۳۸۶