تنبور مست

تنبور مست

تنبور مست وبلاگی است پیرامون موسیقی ملی و ساز باستانی تنبور
تنبور مست

تنبور مست

تنبور مست وبلاگی است پیرامون موسیقی ملی و ساز باستانی تنبور

مراسم تشییع پیکر دو هنرمند عرصه موسیقی دکتر عمومی و " مجتبی میرزاده ، صبح دیروزاز مقابل تالار وحدت تهران با حضور هنرمندانی چون استاد محمدرضا شجریان، شهرام ناظری،علیرضا افتخاری،احمد ابراهیمی، دکتر محمد سریر، داوود گنجه ای و ... از مقابل تالار وحدت تهران برگزار شد.


 استاد "محمدرضا شجریان"، درباره این دو هنرمند بیان داشتند : در دو روز گذشته ما دو تن از بزرگ ترین هنرمندان عرصه موسیقی را از دست دادیم که بدون شک رحلت آنان ضایعه ای جبران ناپذیر است . وی ادامه داد : دکتر عمومی استاد آواز و حقوقدان و گنجینه ای از اسرار مکتب آواز ایران در طی 80 سال اخیر در ایران هستند .


مراسم تدفین عمومی ب ۲این استاد آواز از "مجتبی میرزاده" نیز به عنوان هنرمندی توانا، آهنگساز و تنظیم کننده ای چیره دست دانسته و افزود : من هنگامی که هنوز در مشهد بودم ایشان بسیار قشنگ ویولون می زندند و برای خود اسم و رسمی داشتند ، شما کمتر آهنگ دان و موسیقی دانی را می شناسید که تا این اندازه در مسایل وارد باشد . وی ادامه داد : من طی این سال ها بارها از راهنمایی های دکتر عمومی بهره برده بودم، وی یکی از بزرگ ترین افراد در مکتب آواز اصفهان بودند و من از طریق ایشان با مکتب " آواز اصفهان" آشنا شدم و این ضایعه جبران ناپذیر را به تمام هنرمندات تسلیت عرض می کنم . استاد شجریان ادامه داد : این دو هنرمند از برترین اساتیدی بودن که ضایعه درگذشت آنان بسیار غم انگیز است و نمی توان به راحتی از کنار این ضایعه گذشت . استاد احمد ابراهیمی آوازه خوان نیز در ادامه بیان داشت : مرگ ه سراغ همه می آید ، اما مرگ هنرمندان به علت تاثیری که بر هنر و هنر دوستان می گذارد بسیار غم انگیزتر است .


شجریان بزرگ ۳۰۰ وی افزود : من در سال 1337 در منزل ابراهیم خان منصوری با " میرزاده " آشنا شدم و بدین ترتیب این آشنایی تا به امروز ادامه داشته است و امیدوارم که روح آنان با بزرگان محشور باشد . "علی هاشمی" ، یکی از نزدیکان دکتر عمومی ، در خاطرات خود از این هنرمند گفت : اولین اشنایی من با دکتر عمومی در محضر استاد شجریان و چند روز بعد از ارایه کاست جدیدی توسط وی بود ، در این جلسه دکتر عمومی به استاد شجریان گفت که من از روزی که این آلبوم بیرون آمده است تا الان دارم از آن لذت می برم ولی ای کاش این تحریرها و گوشه ها را به این شکل اجرا می کردید و استاد شجریان نیز با روحیه تعلم پذیری که دارند سخنان وی را پذیرفتند ، این مساله برای من بسیار زیبا بود و از همان هنگام باب آشنایی من با استاد ارجمند دکتر عمومی آغاز شد . وی افزود : در زمان دیگر "مهدی فلاح " شعری از " شفیعی کدکنی " را اجرا کرده بود و من به همراه دکتر عمومی ، پرویز مشکاتیان ، فریدون مشیری و ... از محضر " شفیعی کدکنی " می خواستیم تا اجازه پخش این اثررا بگیریم ، در آنجا نیز دکتر عمومی نکات بسبار ارزشمندی را درباره این موضوع با آقای فلاح مطرح کردند و من از همان زمان به ایشان پیشنهاد دادم تا کلاس فرهنگ آوازی را بگذارند که ایشان این کار را انجام دادند و در این راه خدمات ارزشمندی را به جامعه آوازی ایران ارایه دادند . وی افزود : یکی از خصوصیات مهم دکتر عمومی آن بود که وی تک بیتی های بسیاری را از حفظ بودند که به موقع از آنان در زندگی خود بهره می بردند .


 مراسم تدفین عمومی ب ۱


وی دکتر عمومی را دارای خصوصیاتی چون درویش مسلکی صاف و صادق بودن و ... دانست . در ادامه " هادی منتظری " نوازنده کمانچه درباره "مجتبی میرزاده" بیان داشت : من بسیار تاسف می خورم که چرا جامعه موسیقی باید تنها در این مراسم دردناک یکدیگر را ملاقات کند ، ای کاش اهالی موسیقی در مراکز مربوط به خود چون خانه موسیقی و مرکز موسیقی ارتباط بیشتری با یکدیگر برقرار می کردند . وی از میرزاده به عنوان یکی از چیره دست ترین نوازندگان ویولون در ایران نام برد که دیگر به زودی مانند او ظهور نخواهد کرد. "سهیل محمودی"،شاعر، نیز در این جلسه بیان داشتند : درباره برخی از هنرمندان این باور غلط وجود دارد که به دنبال شهرت و کسب موقعیت هستند؛ اما تمام کسانی که میرزاده را می شناختند می دانند که وی از چه سکوت و خاموشی و سرخوشی فروتنانه ای بهره می برد که همه را به احترام وا می داشت . وی افزود : او یکی از تواناترین نوازندگان ویولون طی سال های اخیر بودند که در اوج خلاق بودن از نوعی خاموشی بهره می برد .

در گذشت این دو استاد مسلم موسیقی ایران زمین را به جامعه هنری و همه دوستداران هنر

ایرانی و خانواده آنها تسلیت عرض می کنم . و به امید بهبودی اساتید دیگر هنر موسیقی هم

چون استاد فرامرز پایور و استاد علی تجویدی و سایر بیماران و آرزوی طول عمر برای آنان


  یک خبر اینکه قرارهست استاد علی اکبر مرادی نوازنده برجسته تنبور در 

 روزهای ۱۰ و ۱۱ شهریور  ۸۴ در کاخ نیاوران به اجرای بر نامه بپردازند. در

 روزهای آینده در این مورد بیشتر می نویسم.


  


در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

روبه صفتان زشت خو را نکشند

گر عاشق وصادقی ز کشتن مگریز

مردار شودهر آنکه او را نکشند

به یاد هنرمند مرحوم سید خلیل نژاد

عاشقی در دیار خاموشان



 

سید خلیل را اولین بار در کارگاه ساخت ساز محقری در کرمانشاه دیدم، جوانی پرشور، آرام و متفکر که برای اولین بار دست به ابداع زده بود و کاسه های تنبور را به صورت تکه ای و قالب گیری، می ساخت، او آن قدر به کار خود اطمینان داشت که مهر «شیدا» را بر آنها نقش می زد. یکی از آن تنبورها به دست دوستی عزیز رسید، دوستی از همان جا آغاز شد، او متولد سال 1336 بود و هنوز به دانشگاه راه نیافته بود، استادانه ساز می زد ولی همواره خود را شاگرد می دانست از نوجوانی اش به تشویق مادر تنبور نوازی را آغاز کرده بود و در طول زمان در محضر پیران جم خانه همچون سید نادر طاهری، سید امرالله شاه ابراهیمی، عابدین خادمی و درویش امیر حیاتی به درک مقام پرداخته بود و آوازهای کهن کردی را نزد حاج محمود سروش و میرزا حسین خادمی و مرحوم سید امرالله تلمذ کرده بود، جوانی که می دانست گنج عظیمی از نغمه های کهن ایرانی در موسیقی کردی نهفته است پس از آن که از راه تجربه علوم لازم را فرا گرفت به دانشگاه روی آورد تا با علوم جدید به اعتلای بهتری در هنر موسیقی منطقه خود برسد، گرچه که حضورش به عنوان تکنواز چیره دست در کناره گروه استاد کیخسرو پور ناظری و بعد سرپرستی گرفتن در گروه تنبور نوازان باباطاهر، کنسرت های موفق منطقه ای و آهنگسازی هایی که گاه گداری انجام میداد قدرت درکی او را از موسیقی منطقه و همین طور به روز درآوردن پاره ای از ملودی های منطقه ای برای جذب نسل جوان، به خوبی نشان می داد.
به دانشگاه هنر که راه یافت ارتباط خوب و سامان یافته ای با استادان موسیقی کشور پیدا نمود و در راه پژوهش که همواره از نظرش دور نبود، از استادانی چون مرحوم محمد تقی مسعودیه و محمدرضا درویشی بهره برد، روزی به دیدار استاد مرحوم مسعودیه رفتم، پیش از آن جلسه ایشان مقاله جامع و مختصری درباره یارسان طلب کرده بود، تا مرا دید گفت: «این جوان اطلاعات خوبی به من درباره ساز تنبور داده، اگر این باشد که خوب می شد به دنبال موسیقی کردی و تنبور رفت.
سید خلیل بعدها آن اطلاعات مختصر را جامع کرد و به عنوان پایان نامه تحصیلی اش آن را ارایه کرد که بعدها کتابی شد با عنوان: تنبور از دیرباز تاکنون، در همین تلاش موفق اولیه علمی اش سعی کرد تا برای نخستین بار مقام های مهم تنبور نوازان کرمانشاه را آوانویسی کرده و به نت در آورد، گرچه این اثر ایشان خالی از اشکال نیست اما تاکنون پر بار ترین کتاب درباره ساز تنبور در ایران است و اطلاعات مفیدی در آن گردآمده است.
پس از آن در پی تنظیم تقویم کردی برآمد که آن را نیز کامل کرد و به دلیل آن که دیگر بر اثر مشغله های مختلف ارتباط دیرگاه ما قطع شد ندانستم که آن را چه کرد.
او علاوه بر خوانندگی و تنبور نوازی سه تار هم می نواخت و دستی چیره بر آن داشت. سال 1376 بود که به جشنواره موسیقی حماسی آمد و زیر بغل استاد و پیرمرادش درویش امیر حیاتی را گرفت و او را به صحنه تالار اندیشه آورد تا هنرش را عرضه بدارد و خودش نیز در بخشی از برنامه مقام های سوار سوار،سماع رقم چهارم، جلوشاهی، سوار سوار، و خان امیری را اجرا کرد و زیبایی کارش در آن بود که ماهور ایلامی و عالی مکان هی، را برای اولین بار عرضه نمود که هنر اجرایش مورد تشویق تماشاگران قرار گرفت.
طرح غزل هایش بغضی کهنه داشت، با تنبورش فریاد می کرد، شعری می خواند که تنگ نفس پنجره ها را از بین ببرد، رندی که عشق را از فرهاد آموخته بود و خود را قربانی غزل های شیرین بیستون کرد، حریف لشگر ماتم بود و با هویت شادی و بهجت آشنا، او از آن دست آدمیانی بود که شناسنامه شان در ذهن جامعه مترنم است.
فرصت که می یافت سنگی می زد تا قفل کهنه گی را بشکند، و آن قدر با زخمه اش بر زخم دلش زد تا چاره التیام را فهمید، من نمی دانم چه کسی حاضر شد با چشمانی باز بر مرگ مردی بنگرد که با هر پنجه اش عطر انتظار می پاشید و با هر نغمه اش راز مینوی را تفسیر می کرد؟
ولی این را باور کردم که سید خلیل در وادی خاموش آرام ننشسته و باز نغمه ای تازه می سراید، تا بسرایندش، روحش قرین عافیت باد و بر خانواده اش و یارانش درد فراق هموار باشد.
دیرگاهی است که این جا سبدی از نغمه کنج تنبور پر از آتش تو، تبعید است.
کسی از فاصله قرن به ما می گوید: نه این آتش نیست، خنده خورشید است.

دوشنبه، 19 اردىبهشت، 1384



از وبلاگ سیاهکل

به سید خلیل ققنوس دیار یاران
رفقاو دوستان متن زیر رابه یاد عالی نژاد برتر نواز تنبور که در ۲۷ آبان ۱۳۸۰به آتش کشیده شد نوشتم ؛

این ماه آذر که می رسد همیشه دلم می گیرد چرا که یادآور روزهای تلخی است برای من ا ز دست دادن شاعر و پژوهشگر خوب محمد مختاری/مرگ مترجم خوب پوینده و پروانه وداریوش فروهر/که این همه خود نشانه هایی بود بر شب پرستی این کرکسان قدرت/این طاعونیان مذهب.

همیشه فکر می کنم دنیا بدون شاعران چه تنها می شود.

وقتی که خبر شهادت مختاری عزیز را شنیدم/یادم نمی رود که چگونه گریستم

یادش گرامی و راه آن شاعر مردمی وعدالتخواه پر رهرو باد.

دوستان عزیز می خواهم نوشته ای در ارتباط با محمد مختاری عزیز تهیه کنم خوشحال می شوم ازخاطرات و اطلاعاتش شما درباره این عزیز استفاده کنم.لطفا اطلاعات وعکسهای خود را برایم میل بزنید.

به سید خلیل ققنوس دیار یاران

از زمانی که با نغمه سید خلیل آشنا شدم ، حدود دو سال می گذرد ، درست بعد از مرگ سید عالی نژاد بود که با او آشنا شدم و با کاست زمزمه قلندری . هنوز یادم نمی رود که چگونه بر جای خود میخکوب شدم، انگار قطعه ای گم شده از روحم را در نغمه های سید پیدا کرده بودم . نغمه هایی همه قدیمی تر از زمانه ما ، این زمانه عاشق کش . نغمه هایی که سینه به سینه گشته بود و حالا رسیده بود به او ، با زخمه های او بود که به دیار قله های سرکش رفتم و نواله های مردم دیار کرمانشاه را ،آواز های آنان رااز ستیغ کوه های سر به فلک کشیده آن منطقه شنیدم و نیازهایشان را و حق گویی هایشان را در سیر تاریخ به یاد آوردم . آن یار مردم یارستان چنان من را بر جایم نشانده بود که کم مانده بود با خاک یکی شوم . هر زخمه که بر تنبورش می رفت، پرده ای دیگر از تاریخ را به یاد می آوردم ، پهلوانی ها و جوانمردی های مردم آن دیار را ، حمله اعراب و شکستن سازها را و صبر و استقامت مردم این خطه در حفظ فرهنگشان و نامرادی های روزگارانشان ، دیدم که سربازان خلیفه انگشت به هر سوراخ کرده بودند و قرمطی می جستند . دیدم که آناهیتاگریه می کرد،اما نمرد روح این سرزمین حتی به زیر چکمه اعراب و مغول و یارانشان !!و نخواهد مرد!!

و شنیدم که می گفت : « و از حکیمان گفته اند این لحنها ، ما همه اجزا آدم بوده ایم .» مو به تنم سیخ بود و چشمانم پر از اشک ، انگار در آئینی چنین مستانه همیشه رسم چنین بوده که ققنوس وار به آتش کُشند عاشقان را ، بعدها که نوار خاک سپاری این قلندر را را دیدم انگار همان بود که خود خواسته بود :

« بعد از آنکه گردم به مستی هلاک ـــ به آئین مستان بریدم به خاک ــ به آب خرابات غسلم دهید .»

و دیدم که چگونه خلیل بر شانه های مردم رنج دیده دوش به دوش می رفت و در اشک مردم غسل می دید .

« به تابوتی از چوب تا کم کنید ــ به راه خرابات خاکم کنید .» و راه همان راه بود ، راهی که در کنار توده های حرمان دیده ، طی شده بود و از نغمه های آنان جان گرفته بود . با خود زمزمه کردم « گر چو بید بی ثمر صوفی شوم یا زاهدی ــ بعد از این از شرم روی گل کجا سر بر کنم » وبا خودگفتم، اینان که به راه مردم مستانه رفته اند در طول تاریخ چه سرافرازند . « مبادا عزیزان مبادا عزیزان که در مرگ ما بنالد بجز مطرب و چنگها مریزید در گور من جز شراب » و همانگونه شد که خودش خواست .باری این راوی نغمه های کهن بود که در 27 آبان 1380 در غربت به آتش کشیده شد . روزها گذشته و من هر روز که گذشته، بیشتر شیفته نغمه های او شده ام . بی خود نیست که در آن دیار ساز تنبور را ندا الحق نامیده اند . آری این سرزمین تاریخ نغمه هایی است که سینه به سینه به ما رسیده ، تاریخ حکمتهایی که همه به حق بشارت داده اند ، حقی که در کنار مردم بوده نه با گزمگان مردم ، با درد آنها گریسته و با شادی آنها شادی کرده . حقی که با همه سختی ها از گزند گزمگان قرمطی جو حفظ گردیده . با سید خلیل عالی نژاد همنوا می شوم و زخمه به دل می کشم که : « ترسم که اشک در خم ما پرده در شود ــ این راز سر به مهر به عالم سمر شود / گویند که سنگ لعل شود در مقام صبر ــ آری شود و لیک به خون جگر شود ... این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست ــ سرها بر آستانه او خاک در شود . »

یادش گرامی و نغمه اش جاویدان باد .

آشنایی کوچکی با زندگی سید خلیل

سید خلیل عالی نژاد در سال 1336 در صحنه کرمانشاه متولد شد . پدرش مرحوم سید شاهمراد ، تنبور می نواخت سید خلیل مشق تنبور را به تشویق مادر با سید نادر طاهری آغاز کرد و بعد از 2 سال نزد سید امرالّه شاه ابراهیمی رفت همچنین از درویش امیر حیاتی بهره برد . بعدها به محضر استاد عابدین خادمی راه یافت و از گنجینه پنهان در سینه آن مرحوم بهره مند شد . همزمان سرپرستی گروه تنبور نوازان صحنه را به عهده گرفت . در اواخر دهد 50 استاد عالی نژاد در رشته موسیقی دانشگاه هنر فارغ التحصیل شد . او بر ردیف موسیقی دستگاهی ایران تسلطی کافی داشت . سید خلیل صدای گرمی داشت و آواز را از مکتب مرحوم استاد میرزا حسین خادمی آموخته بود . از مرحوم نادر نادری دف آموخت و تار را از کیخسرو پور ناظری ، نواختن تارش شیوه نوازندگی مکتب برومند نزدیک بود . و پرده گیری های زیبایش و مضراب شمرده و جمله بندی هایش در سه تار ساز مرحوم یوسف فروتن را به یاد می آورد . استاد همچنین علاوه بر نوازندگی تنبور به ساخت تنبور نیز پرداخته است . تنبورهای او با مهرشیدا و قلندر موجود است . اوایل دهد 60 گروه تنبور شمس به سرپرستی پورناظری تشکیل شد و عالی نژاد به جمع این گروه پیوست . حاصل همکاری با تنبور شمس تکنوازی و جواب آواز ماندگار سید خلیل در کاست « صدای سخن عشق » بود که با صدای ناظری انتشار یافت . در اواسط دهه 60 سید خلیل خود « گروه بابا طاهر » را تشکیل داد و اعضای گروه باباطاهر کاستی بیرون دادند به نام زمزمه قلندری ، در اواخر دهه 60 به خواست مرحوم عبادی برای شرکت در مراسم خاکسپاری او به تهران آمد و ماندگار شد. سالهای ماندگاری او در تهران منجر به تألیف کتاب « تنبور از دیر باز تاکنون » شد . همچنین ضبط آثاری مثل آئین مستان. با ساز و صدای خلیل و شکرانه و کاست ثنای علی » سالهای ماندگاری او در تهران سالهای ملال آور او نیز محسوب می شود . تا آنجا که ترک وطن کرد و به سوئد مهاجرت کرد . در 27 آبان 1380 دور از دیار در شهر گوتنبرگ سوئد به قتل رسید . و پیکر بی جانش در شعله های آتش سوخت .


ترسم که اشک در غم ما پرده در شود

وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر

آری شود ولیک به خون جگر شود

خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه

کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود

از هر کرانه تیر دعا کرده‌ام روان

باشد کز آن میانه یکی کارگر شود

ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو

لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود

از کیمیای مهر تو زر گشت روی من

آری به یمن لطف شما خاک زر شود

در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب

یا رب مباد آن که گدا معتبر شود

بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی

مقبول طبع مردم صاحب نظر شود

این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست

سرها بر آستانه او خاک در شود

حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست

دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود

حافظ

دوستان عزیز

نظرات و پیشنهادات خودتان را به آدرس زیر بفرستید. در صورت در اختیار داشتن عکس

یا هر نوع نوشته ای از مرحوم سید خلیل عالی نژاد و ارسال آن برای من مرا در ادای

دین به آن یگانه بی همتا و ارتقای سطح کیفی مطالب این وبلاگ یاری کنید. پیشاپیش

از شما سپاسگذارم.یا علی مدد.

سیاوش بیرانوند