بانگ سحری از تب تنبور بر آمد
عشق آتش سرکش شد و از طور بر آمد
رندانه زدی قصه هجرانی ما را
مستانه به رقص عاشق مهجور بر آمد
نزدیکی جان هاست به هم نغمه ی تنبور
با طرز تو فریاد دل از دور بر آمد
شور طرب انگیز هنر مستی جان شد
از هستی ظلمت زده ام نور بر آمد
غوغای طرب سوز غم این دل پر درد
آهی شد و از سینه ی رنجور بر آمد
آتش به همه هستی این بی خبران زد
سرخ آه دمی کز لب منصور بر آمد
ساز تو غم آواز مرا زمزمه می کرد
فریاد دل از ناله ی تنبور بر آمد
مست می ساز تو سر از پای ندانست
ساقی همه شب می زد و مخمور بر آمد
از نغمه ی تنبور خلیل آتش نمرود
خاموش شد و غنچه ی مستور بر آمد
خورشید خروشید و رخ از پرده به در کرد
خم خانه خراب از شب دیجور بر آمد
دف عربده جو در صف رندان قلندر
از سینه ی تنبور مگر شور بر آمد
ساز تو مرا نای قفس گیر نفس شد
گلبانگ غزل شکوه چنان صور بر آمد
تنبور تو و شعر وفا کرد قیامت
هر مرده ی ماتم زده از گور بر آمد
***
شعر فوق از آقای جلیل قریشی کرمانشاهی است که در ستایش استاد سید خلیل عالی نژاد سروده اند .
اول!!!
سلام، ممنون که به من سر زدید...
سلام . بسیار زیبا بود . آقا تا اشکمونو در نیاری ولمون نمی کنی ! یا علی و یا علی و یا علی از تو شد آیینه ی دل منجلی
سلام
یادش گرامی
البته الان که دیگه ایران درست کمبود یک استاد در حد سید خلیل را حس میکنه..
عجب.. به فاصله ۲ سال ۲ سال..
اول سید خلیل بعد سید امرالله حالا هم که درویش امیر...
سلام آقا سیاوش.
حسابی داری حال میدی.
موفق باشی
سلام
عالی بود عالی
ممنون که به وبلاگ من سری زدید
اگه میشه با هم تبادل لینک کنیم
در ضمن اگه لایق باشم پیش استاد ناظری(پسر عموی شهرام و برادر کیخسرو ناظری)شاگردی می کنم و تنبور می سازم
.........یا حق.....
اجالتا لینک شما رو در وبلاگم قرار دادم
سلام...
خیلی زیبا بود....
یا علی
سلام ...
غلام همت آن رند عافیت سوزم...
که در گداصفتی کیمیاگری داند...
ممنونم که منت گذاشتی و بازم سر افرازمون کردی
... بازم خاک پا بودن شما آرزوی ماست
..یا علی مدد...
اول و آخر یار والا غیر ..
خاک پای عبد درگاه حق: غلام قمر
وقتی صدای تنبور رو میشنوم دقیقا دیوانه میشم ... جوری که بیشتر از چند دقیقه کوتاه اگه به صداش گوش کنم احساس خفگی شدیدی می کنم ...
اسم بلاگت منو کشوند اینجا ...
به ما هم سرس بزن.